بازیگر شو...!
گزین گویه هایی درباره بازیگری
دربارة تست بازیگری
در چنین جلسهای از تو میخواهند خودت را به نفهمی بزنی که من خیلی خوب این کار را کردم. آن قدر خوب که دیدند میشود با من کار کرد.
مل گیبسن
دربارة تلاش برای دست یافتن به یک مسیر و بنا کردن آن
حتی در ابتدا و موقعی که در آشغالهای تلویزیون بازی میکردم؛ یک چیز را از دست نمیدادم: تمرکز.
میشل فایفر
نه. من اعتماد به نفس چندانی نداشتم. همینطور که سنوسالتان بالا میرود؛ پیداست که اعتماد به نفس شما بیشتر میشود. در حیطههای بخصوصی، بعضیها هیچوقت اعتماد به نفس چندانی پیدا نخواهند کرد.
من نمیتوانستم تصمیم بگیرم که در شرق کشور بمانم و به مدرسه بروم یا به کالیفرنیا نقل مکان کنم. خواهرم به من گفت تو همیشه جک نیکلسن خواهی ماند و میتوانی مثل یک ماهی بزرگ در برکهای کوچک باقی بمانی اما بهتر است به یک برکة بزرگتر بروی. به نظرم او اینطوری به جلو هلم داد. نمیدانم این بهترین نصیحتی بود که در عمرم به من کردند یا نه اما یک چیزی را خیلی خوب میدانم: هیچ وقت بهترین نصیحتتان را به کسی نکنید چون بهش عمل نمیکنند.
جک نیکلسن
به گمان ژاک کوکتو بود که میگفت خیلی خوب است به نصیحت دیگران گوش بدهید اما بهشان عمل نکنید (میخندد) میدانید چرا؟ چون هیچ کسی از ته دلش نمیداند شما چه حسی دارید و واقعاً دلتان چه میخواهد و سعی دارید چه بکنید. من حتی در طول دوران بازیگریام نمیدانستم میخواهم چه بکنم. فقط میدانستم که نمیخواهم سرد و از بین بروم. من سالها کارگزاران درجه یکی داشتم که میگفتند: گوش کن!. تو بایبد در این فیلم بازی کنی چون پول زیادی توش هست یا توی آن یکی بازی کنی چون موفقیت دارد و از این حرفها. من به تمام حرفشان گوش میدادم. آنها راست میگفتند ولی من هم حق داشتم. من نمیتوانستم کاری را بکنم که آنها دلشان میخواست.
جانی دپ
میدانستید من کارم را با یکی از این کمدیهای سرپایی شروع کردم. از همانهایی که جلوی تماشاگران میایستی و با آنها حرف میزنی. مردم باور نمیکنند که من خودم را این طوری و از طریق کمدی پیدا کردم. من نمیدانستم قرار است تمام زندگیام از طریق بازیگری بگذرد. من نمیدانستم دارم چه غلطی میکنم.
آل پاچینو
پیش از من نقش لورنس به هر کسی که فکرش را بکنید پیشنهاد شده بود مگر خود من. هر یک هم به دلایلی این نقش را نپذیرفته بودند. دیوید لین تمام زندگیاش را روی این فیلم گذاشته بود. همسرش همان زمان یکی از گوروها (عارفان هند) را ملاقات کرده بود. این گورو فیلمی را دیده بود به نام روزی که آنها بانک انگلیسی را زدند که من در این فیلم نقش یک افسر انگلیسی احمق را بازی میکردم. آن گورو به زن لین گفته بود که مردی را در فیلم دیده که قرار است نقش لورنس را بازی کند
پیتر اتول
آن چه بر روی دوران کاریتان اثر میگذارد، کیفیت محصولی است که ارائه میدهید.
جان تراولتا
«از او پرسیده شد که در یک نقش به دنبال چه میگردد؟»
در درونم به دنبال پژواک میگردم. محتمل است ما همراه با آیندهای متولد شده باشیم که مانند یک فنر درون ما جمع شده است. کار ما این است که این فنر را باز کرده و به کارمان بپردازیم. عذر میخواهم اگر لحنم کمی عجیب و غریب است. من سعی میکنم به سختی کار کنم تا پرادعا و متظاهر جلوه نکنم چون همیشه به من گفتهاند تو باشکوه و پر دنگ و فنگ جلوه میکنی.
سر بن کینگزلی
جان وین به نوعی در هالیوود پدرخواندة من محسوب میشد و همیشه نصیحتم میکرد. او میگفت «صداتو بیار پایین و آروم حرف بزن. اگر میخوای ستارة بزرگی بشی زیاد هم حرف نزن» در آن دوران در چهار فیلم بازی کردم که صدایم را خیلی بالا بردم و خیلی هم در آنها حرف زدم.
سر مایکل کین
دست از کار نکشید. کار کنید. در تئاتر یا تلویزیون. تا آنجا که توانش را دارید کار کنید. بالاخره اگر چیزی خوبی توی کارتان به عنوان بازیگر وجود داشته باشد، کسی پیدا میشود که کار شما را ببیند.
همفری بوگارت
بهترین نصیحتی که شنیدم این بود که «قید بازیگری رو بزن» ولی چون کلهشقتر از آن بودم که کسی به من بگوید چه بکن و چه نکن، به این نصیحت گوش نکردم و تا پایان تلخش در این حرفه ماندم.
والتر ماتیو
به این دلیل به مهمانیها نروید که با آدمهای کله گنده و مشهور ملاقات کنید
همفری بوگارت
درمورد فیلمهایی که تا به حال بازی کردهام، باید بگویم که واقعاً انتخاب دست من نبوده است. راستش من نمیتوانم انتخابی داشته باشم. خب فیلمنامه که همینطوری از آسمان نمیافتد پایین. این از خوش شانسی من بوده که در چندتایی فیلم بازی کردهام. حقیقت همین است و بس.
دایان کیتن
اگر با خودتان روراست باشید، میتوانید روی دیگران اثر بگذارید
جیم کری
یک بازیگردان به من گفت اگر اسمم را عوض کنم ممکن است راحتتر کار گیرم بیاید اسم خودم بیشتر طنینی ایتالیایی داشت. به چند تا اسم فکر کردم. آنتونی داین، جان آلنبی، جیمز فرانتزفورس، چارلز باتلر...به پدرم و عمویم فکر کردم که آن موقع هنوز زنده بودند. آیا با عوض کردن فامیلشان به آنها توهین نمیکردم؟ به خودم گفتم هرچه باداباد. اسم و فامیلم را نگه میدارم
بن گازارا
من هیچ وقت اسم اصلیام را فراموش نمیکنم: ایسوور دانیلوویچ...در دوران تعطیلی کالج با کارل مالدن (که اسمش را عوض کرده بود) در یک نمایش همبازی بودم. او و بازیگران دیگر برای اولین بار بود که اسمم را میشنیدند...من ایوان دانیلز را پیشنهاد کردم...خوششان نیامد. به نظر آن باید اسمی نامعمول پیدا میشد و فامیلی که ساده باشد. از دهان کارگردان گروه پرید که «کرک داگلاس» ما همه از این اسم خوشمان آمد. ایوان دانیلز به تاریخ پیوست و کرک داگلاس باقی ماند
کرک داگلاس
باید بگویم وقتی پیشنهاد بازی در یک پروژه را رد میکنم باید به اندازة کافی بدانم چرا این کار را میکنم. گاهی این کار بسیار دشوار است چون میدانید فیلمی که به شما پیشنهاد شده، قرار است به اثر بزرگی بدل شود که همه دربارهاش حرف خواهند زد. ولی من فیلمنامه را خواندهام و به هر دلیلی دوست ندارم در آن بازی کنم. به دلایل زیباییشناسانه مجبورم در برابر خودم مسؤولیت داشته باشم. باید بتوانم به فردی که پیشنهاد بازی در این فیلم را داده بگویم: خیلی ممنونم، دلم میخواست کاری از دستم بربیاید اما نمیفهمم در این فیلم، ماجرا از چه قرار است.
تام هنکس
درمورد اهمیت تکنیک و تمرین
روش خودتان را خلق کنید.بردهوار به من وابسته نشوید. چیزی را بنا کنید که به دردتان بخورد. ازتان خواهش میکنم که شیوههای سنتی را بشکنید
کنستانتین استانیسلافسکی
دشوارترین کار هنر ساده بودن است
سنفورد میزنر
نمیتوانم بازیگرانی را بفهمم که دیالوگهایشان را بهطور تقریبی حفظ میکنند. اگر فیلمنامه خوب است، خب نویسنده برای نوشتن هر تکهاش خون دل خورده و یک کلمهاش را که جا بیندازید، مثل این است که همهاش را دور ریختهاید. اگر فیلمنامه بد است، نباید بازیاش کنید.
کاترین هپبورن
هر چه بیشتر در فیلمهای کمدی بازی کنید، بهتر میتوانید درام بازی کنید.
گلن کلوز
هر بازیگری روش خاص خودش را دارد و چه بداند یا نداند، از بخشی از «متد» استفاده میکند
ریچارد ویدمارک
نهدهم از هر حرفهای بسار کسلکننده است. تا فرد از ته دل نخواهد که از این ملال عبور نکند؛ هرگز حرفهای نخواهد شد. امکان ندارد ستارة بازیگری بشوید مگر این که هر روز 4 ساعت کارهای خستهکننده انجام دهید. برای همین میخواهم که روی صحنه خسته و دلزده بشوید. دلم میخواهد یادب بگیرید که ما را خسته و دلزده کنید. تا این چیزها را یاد نگرید، بازیگری همچنان برای شما یک چالش عجیب و ترس برانگیز خواهد بود. در این صورت هرگز به اندازة کافی روی صحنه، راحت نخواهید بود و زمان نخواهید داشت تا آنچه را لازم است انجام دهید. دلیلش ترس یا خستگی و حتی بدتر خسته شدن ما است.
لی استراسبرگ
تکنیک چیزی است که به دردتان میخورد. درغیر این صورت تکنیک، بی تکنیک.
سنفورد میزنر
وقتی در آکتورز استودیو آموزش میدیدم؛ دو چیز مهم یاد گرفتم: اگر موقعیت و کلمات نویسنده به دردت میخورد، درموردشان هیچ تکنیکی به کار نبر، و سعی کن در لحظهباقی بمانی.
جین وایلدر
گاهی برای بازیگر حرکت قدرتمندانه این است که خود را عقب بکشد تا خود تماشاگران اخساسات و عواطف را ایجاد کنند
کایرا نایتلی
من اعتقاد ندارم که باید به یک بازیگر اجازه داد تا هر کار دلش خواست بکند و بینظمیاش اجرای بازیگر دیگری را برهم بزند تا او بتواند بهتر به چشم بیاید. این یکی از بدترین جنایتهاست که یک بازیگر میتواند به آن دست بزند. بایستی به هر بازیگری که چنین رفتاری دارد، گفته شود که بازیگری را ببوسد و بگذارد کنار.
راد استایگر
(آهی میکشد) این روزها در مورد مدرسة بازیگری حرف میزنند ولی یک بار کلارک گیبل به من گفت...گفتی مدرسة بازیگری؟ اگر پایت را بگذاری آنجا، خودم میکشمت.
میکی رونی
من بازیگر نیستم. این کار روزانة من است. من آموختهام چطور خیلی خوب آن را پیش ببرم و خیلی هم دوستش دارم، این کار گیرم آمده اما نمیدانم چطور دارم انجامش میدهم.
رابرت دانی جونیور
تئوریهای بازیگری که وقتی جوان بودم، یاد گرفتم به دردم نخوردند
هریسون فورد
اولین معلم بازیگری که داشتم به من یاد داد که بدترین گناه این است که کسلکننده باشی
جان مالکوویچ
ابتدا نقشهای کوچکی در فیلمهای بزرگ همراه با ستارهای سینما نصیبت میشود. بعدها نقشبزرگی در یک فیلم کوچک بهت میرسد...در این میان یاد گرفتهای که حرفة بازیگری یعنی چه. من همیشه گفتهام که تنها راه یاد گرفتن بازیگری همین است.
جیمز استیوارت
یک بار صحنهای را برای لی استراسبرگ بازی میکردم و پشت صحنه یک نفر تعداد زیادی بشقاب را انداخت زمین. من به کارم ادامه دادم. سپس استراسبرگ گفت «در وسط صحنهای که داشتی بازی میکردی، یک نفر کلی بشقاب شکست اما تو به کارت ادامه دادی» من گفتم «آره، تمرکز کرده بودم» او گفت «تو تنها کسی بودی که نپریدی هوا...این که اسمش تمرکز نیست!» آن لحظه برایم لحظة بزرگی بود. فهمیدم که تمرکز به معنای «کانون توجه» نیست، بلکه 360 درجه دید داشتن و باز کردن چشمها و گوشها است تا چیزی را از دست ندهی.
کریستوفر واکن
بازیگری به شیوة «متد» یعنی این که اگر به دردت میخورد از آن استفاده کن
جک نیکلسن
اوج تکنیک یک بازیگر این است که اصلاً به چشم نیاید یا اصلاً وجود نداشته باشد
جک لمون
اگر کاری که دارید انجام میدهید؛ بامزه است؛ لازم نیست طوری رفتار کنید که بامزه جلوه کند؛ صرفاً واقعی عمل کنید تا ببینید چقدر بامزهتر از آب در میآید.
جین وایلدر
درمورد اهمیت نگهداری یک وسیلة بیانگر و سالم
وقتی پیانو مینوازید، فردی هستید با وسیلهای بیرونی که نواختنش را از طریق انگشتانتان و با تلاش فراوان آموختهاید. با وجود چنین وسیلهای شما به عنوان یک هنرمند خلاق میتوانید هنرتان را تشریح کرده و ارائه دهید. به عنوان یک بازیگر باید از دشوارترین وسیله را به کار گرفته و در آن به استادی برسید: وجود فیزیکی و وجود حسی و عاطفیتان.
یول برینر
وسیلهای که بازیگر در اختیار دارد تنها و تنها خود اوست. هر چه وسیلهای که به کار میگیرید، جذابتر باشد؛ شما را بیشتر در ذهن نگه خواهند داشت و بیشتر میتوانید از این وسیله استفاده کنید.
ریچارد دریفوس
ما بازیگران از جسممان مانند یک پردة سینما استفاده میکنیم که در آن هم ارادة ما به نمایش در میآید و هم بیارادگی ما.
آنتوان آرتو
من با بازیگر مقابلم در یک فیلم خیلی مشکل داشتم. چون او از «مدرسة بازیگران معتاد» فارغالتحصیل شده بود.
شرلی مکلین
بازیگر زمانی که بیمار یا خسته است و حتی اگر اندکی کسل است؛ باید بیش از مواقع دیگر تلاش کند.
سر مایکل ردگریو
برای اولین بار توی آینه نگاه کردم و پیش خودم فکر کردم «من میدانم این آقا چطور باید حرف بزند، راه برود و رفتار کند» در کمال تعجب دیدم که هنگام بازی میتوانم این تصویر را بهطور کامل در ذهنم نگه دارم؛ بی آن که تخیلم برای یک لحظه دستخوش تغییر بشود یا با دیدن خودم و موقعیتی که داشتم بازی میکردم، دست و پایم را گم کنم. راستش این اولین باری بود که آرامش داشتم. بهترین تهیهکنندگانی که با آنها کار کردهام به من میگویند این روش ایجاد آرامش، راز دسیابی به هر چه بازی خوب است. جالب است که در مدرسة دراماتیک هرگز چنین چیزی را به ما نیاموختند.
جان گلیگاد
درمورد اهمیت تخیل، الهام، فانتزی و قصهگویی
مهم نیست به چه چیزی اعتقاد داری. آن چه مهم است اعتقادی است که داری.
گلدی هاون
خوراک زندگی واقعیت و خیال نمایش تخیل است
استلا آدلر
من با نقاشی آبرنگ شروع کردم...ولی دیدم نمیتوانم هم نقاشی کنم و هم بازیگر باشم. دیدم که اصلاً نمیتوانم هم بازیگر باشم هم نویسنده و هم نقاشی کنم. منخزن روحیة هنری یکی است و از یک جا سرچشمه میگیرد؛ اما این شما هستید که به مسیرهای مختلف هدایتش میکنید.
جین وایلدر
بازیگران قصهگو هستند. قصهگویی هم سنتی قدیمی است...ما باید به خاطر جایگاهی که در اجتماع داریم، به خودمان ببالیم. هر شب میلیونها نفر در سرتاسر جهان بلیت میخرند تا قصهای را برایشان بگوییم که تنها از عهدة ما به عنوان قصهگو بر میآید. ما مرزها را بر میداریم، نمیگذاریم احساسات و عواطف دچار پوسیدگی شوند، ما مردم را میخندانیم و کاری میکنیم که سر صبحانه دربارة ما حرف بزنند. این کار بزرگی است و دلم میخواهد هر بازیگری را که قصهای را به شما ارائه میکند؛ تشویق کنم. درود خداوند بر قصهگویی. درود خداوند بر اصیل بودن.
راسل کرو
استلا آدلر واقعاً یکی از بزرگترین متفکران پیرامون بازیگری است. او همیشه میگفت که اساساً بازیگری را فرایندی برخوردار از تخیلی قوی میداند و من به نوعی با او موافقم.. یقین دارم دیگران نگرشهای کاملاًمتفاوتی نسبت به بازیگری دارند. من فقط میگویم بازیگری شخصاً برای من، لذت بردن از بخش سرشار از تخیل بودنش هست.
ادوارد نورتون
جذابترین فیلمها آنهاییاند که میدانی آخرشان چه میشود اما همچنان با تمام وجود اعتقاد داری که یک پایان دیگر برایت رو میکنند.
جیک گیلینهال
بازیگری باعث میشود احساس کنم آدم کاملاً خاصی هستم، چو.ن کاری میکند که بتوانم با تخیلم زنده باشم و زندگی کنم.
تامی لی جونز
اگر بتوانی بروی تئاتر و توی اتاقی با آدمهای دیگر بمانی و آنچه را جلوی رویت اتفاق میافتد باور کنی اما بدانی اتفاقی نیفتاده است؛ آن وقت است که کار خودت را کردهای. بازیگری یعنی همین. یعنی چیزی که نمیتوانی ترکش کنی.
فیلیپ سیمور هافمن
هر گونه ابتکاری که به ذهن بازیگر میرسد باید کاملاً به دردبخور باشد و استوار بر حقایق باشد. باید بتواند به پرسشهایی (چه وقتی، کجا، چرا، چگونه) جواب دهد. پرسشهایی که فرد هنگام به کار انداختن نیروی ابداعی ذهنش، برای هرچه بیشتر مشخص کردن تصویر یک وجود باورپذیر از خودش پرسد.
کنستانتین استانیسلافسکی
آرزو میکنم کاری که به عنوان بازیگر انجام میدهم به نوعی معنا داشته باشد... وقتی سه ساعت از بزرگترین آثار شکسپیری در جهان یا بزرگترین فیلم در جهان را با نجات یک زندگی به عنوان پزشک، یا نجات روح یک نفر به عنوان روانپزشک و یا نجات یک کشور به عنوان یک سیاستمدار؛ مقایسه میکنی؛ احساس میکنی که به لحاظ هنری چیزی زیبایی خلق کردهای که نسبتاً بیاهمیت است. گاهی احمقانه به نظر میرسد. ناچیز است. این جور وقتها است که ناامید میشوم و کاملاً احساس پوچی میکنم
کوین کلاین
جوزف برودسکی برندة جایزة نوبل ادبیات جملهای دارد که من مثل ورد آن را دائماً میخوانم...«سعی کنید شور و هیجان شما هیچوقت فروکش نکند. سردی و خمودگی را از خود دور کنید. شور و هیجان به تنهایی هر گونه ملال و کسالت را از سر راه بر میدارد»...برای همین است که من عاشق کارم هستم.
دانلد ساترلند
من فانتزیهایی درمورد زندگی در یک زمان اشتباهی را در ذهنم داشتم یا... چه میدانم... دلم میخواست لویی چهاردهم باشم...ولی چنین اتفاق نمیافتاد. شما سعی میکنید تخیلتان را بنا کرده و در حالی که در همین لحظه و همین جا هستید، با آن کار کنید.
ویلیام هارت
یک چیز هست که بازیگر نباید باشد و آن نادان بودن است. یک بازیگر باید اهل مطالعه باشد. باید نقاشی و موسیقی بداند چون این چیزها به او کمک میکنند تا گذشتهاش را بفهمد. این چیزها تخیل او را تغذیه میکنند.
استلا آدلر
چیزی وجود ندارد که بخواهم در قلمرو یک داستان خوب به دنبالش بگردم
کلینت ایستوود
درمورد بنا کردن یک شخصیت
اولین شخصیتپردازی موفق من مربوط میشود به آنچه در دوران دبیرستان برای خودم ساخته بودم. من نقش ملکهای بلوند را بازی میکردم که بعد از چندین سال به خانه باز میگشت. من هر یکشنبه لباسهایم را برای هفتة بعد آماده میکردم تا نقشم تکراری نباشد.
مریل استریپ
از او پرسیده میشود که بازی در نقش شخصیتی خشن آسانتر است یا بازی به جای شخصیتهای دیگر:
این دیگر چه سؤالی است؟ شما باید بتوانید هر نقشی را بازی کنید. ریز و درشت هم ندارد. زشت و زیبا هم ندارد. بازیگری یعنی همین. این پاسخ واقعی به چنین سؤوالی است.
جک نیکلسن
من دوست دارم از شخصیت خودم خارج بشوم و اجازه بدهم تا شخصیتی که قرار است نقشش را بازی کنم؛ خودش اتفاق بیفتد.
شرلی مکلین
من به سخت کار کردن اعتقادی ندارم. اگر کاری سخت است، رهایش کنید. اجازه بدهید شخصیت سراغ شما بیاید. بگذارید اتفاق بیفتد. وقتی تصمیم میگیرید نقشی را بازی کنید، نیمی از راهی را که به سوی درک شخصیت میرود؛ رفتهاید، و مشخص است که شخصیت همفکری دارید و دلتان میخواهد بازیاش کنید.
جرومی آیرونز
به من میگویند شیوة کارم برای دیگران عجیب است ولی من پیش خودم فکر میکنم که خب این کار ذاتش عجیب و غریب است. ما بخش مهمی از زندگیمان را صرف این میکنیم که وانمود کنیم کسی دیگر هستیم. عجیبتر از این وقتی است که آدمهایی دم به ساعت رنگ عوض میکنند و هر لحظه به رنگی در میآیند. آنها در این لحظه به رنگ یک شخصیت درمیآیند سپس در لحظهای دیگر شبیه شخصیتی دیگر میشوند. از ته دل بگویم که از چنین آدمهایی وحشت میکنم.
دانیل دی لوییس
اولین کاری که با فیلمنامه انجام میدهم این است که آن را به ضربها و بخشهایی تقسیم میکنم- یک بخش میتواند مجموعهای از چندین ضرب باشد- تا پیش از بازی کردن هر بخشی، ریتم بنیادین آن را پیدا کنم.
جک نیکلسن
این کار مانند حاملگی است. این شخصیت، این فردی که قصد دارم نقشش را بازی کنم، کمکم درونم رشد میکند و من به حرفهایش گوش میدهم. اگر گوش ندهم، او در درون من خواهد مرد.
مارچلو ماسترویانی
تنها مشکل من این است که وقتی میخواهم برای چهلمین بار نقش منفی زنی ویرانگر را بازی کنم؛ چه باید بکنم تا شبیه سیونهمین باری که این نقش را بازی کردهام نشود.
باربارا استانویک
نقش هر کسی را که بازی میکنم و به هر کسی که تبدیل میشوم، بایستی یک نقطة شروع داشته باشم. پیش از این که به جلد کس دیگری فرو بروم، باید مطمئن شوم که کی هستم و این که این نقش اذیتم نمیکند
باب هاسکینز
اگر یک بازیگر بتواند ریتم شخصی یک شخصیت را پیدا کند؛ کارش تمام شده است. یکی از بهترین راهها برای رسیدن به چنین چیزی؛ این است که عقبش راه بیفتید. خودتان را به او نشان ندهید. با راه رفتنش آشنا بشوید، ادایش را دربیاورید و حتی اگر از دیدتان دور شد، رهایش نکنید. با این کار خواهید دید که چه اتفاق برایتان میافتد. وقتی بر روی ریتم شخصی یک فرد تمرکز کردید؛ خواهید دید که به فردی متفاوت بدل شدهاید.
داستین هافمن
دوست ندارم دردم را به دیگری منتقل کنم. دلم میخواهد خوشی یا درد شخصیت را منتقل کنم. کار من این است.
جرج سی. اسکات
نمیتوانی نقش شخصیتی را بازی کنی که دوستش نداری
ریچارد دریفوس
همیشه سعی میکنم در نقش شخصیتهای بدی که بازی میکنم؛ یک چیز انسانی پیدا کنم که آنها را اهریمنیتر جلوه دهد. اگر فردی را ببینید که سرتا پا بدی است، او را در شمار هیولاها دستهبندی میکنید. اما اگر فردی را ببینید که واقعاً آدم بدی است ولی پدر یا یک پدربزرگ هم هست؛ فکر کنم حتی بدتر به نظز خواهد رسید.
جین هکمن
هر چه تمرین انجام میدهم بستگی به این دارد که دروناً چه چیزی پیدا میکنم و آن را به سطح میآورم. سپس کمکم به هر چیزی که از آب در میآید، اطمینان میکنم. آن وقت است که سروشکلم، لباسها، حرکات و خود شخصیت به تدریج شکل میگیرند. من خیلی تحت تأثیر متن هستم. یک متن بد میتواند شمار ا نقش زمین بکند.
شان پن
مردم فرض را براین گذاشتهاند که تأکید استانیسلافسکی بر نیاز بازیگر به تجربه حقیقتاً مبتنی بر این ادعا است که بازیگر نباید از ماهیت خیالی نقش آگاه نباشد. به عبارت دیگر بازیگر فراموش کند که دارد بازی میکند. آشکار است که این کار غیر ممکن خواهد بود. اگر بازیگر واقعاً فراموش کند که داشته بازی میکرده؛ به طور طبیعی به راهنماییها، دیالوگهایش و دستورالعملهای صحنهای توجهی نخواهد کرد. از نظر استانیسلافسکی حقیقت بازیگر دارای اهمیت بود. حقیقت یک بازیگر یعنی آن چه شخصیت میگوید و عمل میکند؛ بازیگر دروناً و ظاهراً تجربه و احساس بکند.
لی استراسبرگ
قرار بود نقش یلنا را در دایی وانیا بازی کنم که او را زیباترین زن دنیا توصیف کردهاند. من با این مسأله مشکلز داشتم و کارگزارم گفت«شما باید زیباترین زن روی صحنه باشید. چهار زن بیشتر در این نمایش بازی نمیکنند. یکی دختری جوان است، یکی پرستاری پر سن و سال و یکی هم مادری پا به سن گذاشته.»
جولین مور
من بازرس را با لارنس الیویه که یکی از بزرگترین بازیگران جهان بود؛ کار کردم. ما تمرین کردیم و او خیلی بد کار کرد. ما خیلی اگران شدیم چون فقط او من بازیگران فیلم بودیم. با این حال کسی پیزی نگفت. یک روز او با یک سبیل مصنوعی آمد سر صحنه و آن را گذاشت روی لبش که خیلی فوقالعاده از آب درآمد. در پایان آن روز مرا کشید کنار و گفت «میدانی مایکل، من با صورت خودم نمیتونم کار کنم» کار هم نمیکرد. نگاهی به الیویه بیندازید. یا یک دماغ قرمز دارد، یا یک کلاهگیس یا چیز دیگری...با این حال او یکی از بزرگترین بازیگران جهان است.
سر مایکل کین
موقع خداحافظی با یک نقش گریه میکنم. من خیلی به شخصیتی که دارم ترکش میکنم؛ نزدیک بودهام و دیگر هیچ وقت دوباره نمیبینمش. این اشکهای خداحافظی من نیستند. این نقش است که دارد گریه میکند. او میداند که دیگر هرگز دوباره جان نخواهد گرفت.
لیو اولمن
درمورد تمرینها و روند بازیگری
تمرینها صرفا مشکلاتی را که بازیگر نیاز است در خانه روی آنها کار کند؛ روشن میسازد.
کنستانتین استانیسلافسکی
بازیگران بایستی همدیگر را درک کنند، به هم کمک کنند و از ته دل همدیگر را دوست بدارند. آنها از ته دل بایستی این بایستی را بپذیرند
سر لارنس الیویه
دوستی یک بار نقل قولی را برایم بازگو کرد «کشاورز نباش. فردی باش که دارد روی زمین کار میکند.» ابتدا باید انسان بود. هر چیز دیگری که باشی در درجة دوم اهمیت قرار دارد.
رابرت دووال
در پاسخ به این نکته که به او میگویند «صحنه دزد» (کسی که صحنه را ازآنِ خودش میکند)
هیچ وقت هدفم این نیست. من کاری را انجام میدهم که صحنه ایجاب میکند. هیچ وقت سعی نمیکنم چیزی را بدزدم، مگر این که در فیلمنامه آمده باشد «او در این صحنه چیزی را میدزدد»
دان چیدل
در این مورد که نقشی را در فیلمی بر عهده بگیرد که پیش از این کسی دیگر قرار بوده بازیاش بکند و تولید فیلم هم شروع شده
این کار را دوست دارم. قبلاً در ماوریک یکبار این کار را کردهام. نکتة جالبش اینجا است که در این صورت وقتی برای فکر کردن نداری. مجبور نیستی تمرین کنی. بسیاری از تصمیمها از قبل گرفته شدهاند، بنابراین میشود پرید توی فیلم. فکر کنم من کاندیدای خوبی برای پریدن توی فیلمها باشم. چون من خودم یک کارگردانم و میدانم فیلمها چطور ساخته میشوند. حساب کار دستم هست و نیازی نیست توی جلسههای توجیحی شرکت کنم که هیچ وقت تمامی ندارند.
جودی فاستر
بازیگران گاهی درمورد چهرههایشان دچار اشغالات ذهنی عجیب و غریبی میشوند. شما مجبورید به صورت خودتان نگاه کنید برای این که نگاه درست را به دست آورید اما بیش از دیگران و زودتر از آنها از چهرهتان خسته میشوید. به زودی تمرینها آغاز میشود و لازم است به این فکر کنید که چگونه به نظر میرسید... تا متوجه نشدهاید که چه چهرهای قرار است با فیلمنامه تناسب داشته باشد، به این نتیجه نرسید که باید چه شکلی به نظر برسید.خیلی وقتها من به این فکر نمیکنم که این شکلیام: موهایم قهوهایاند و توی آنها موهای سفید یافت میشوند.پیشانیام چروک دارد. چند تایی خط هم از کنار لبهایم رد شده است.زیر چشمهایم پف دارند و قدم کمی بیش از شش فوت است. اینها نوعی آگاهی حرفهایی فرد از خودش هستند.
پل اسکافیلد
عملاً نکتهایی کاملاً مفرح در بارها و بارها مرتکب شدن اشتباههای مشابه وجود دارد. شما هیچ وقت شگفتزده نمیشوید، فقط دلسرد میشوید که تا حدی باعث آرام شدن شما میشود
پل نیومن
فکر نمیکنم آن چه از بازیگری یاد گرفتهام؛ از تماشای بازیگران دیگر به دست آمده باشد. من دوست ندارم نگاهشان کنم. حتی در پدرخوانده. مردم میپرسند؛ به براندو نگاه نمیکردی؟ من میگویم، نه. وقتی فیلم روی پرده آمد؛ کارش را نگاه کردم. وقتی خودم بازی کنم، بهتر میتوانم از اشتباهاتم درس بگیرم تا از بازی دیگران. اگر این کار را نکنم؛ آن وقت این میل در من ایجاد میشود که اشتباهاتم را نبینم. اشتباهاتی که ممکن است باعث شوند، سر از ناکجاآباد درآورم.
آل پاچینو
اگر لازم است غمگین باشید، صرفاً سعی کنید شاد باشید و اگر لازم است از ته دل بخندید، سعی کنید بیحرکت، محترمانه و جدی باشید.
مریل استریپ
من در تمرینها خیلی آنارشیست هستم. مثل کودکی که ناگهان توجهاش به پروانهای جلب شده و دنبالش راه میافتد.
کریستوفر واکن
پرسیده میشود از بازی در برابر جیمز استیوارت در تشریح یک جنایت چه آموختید:
وقتی یک نما فیلمبرداری میشد؛ او غیبش میزد. به جای این که با دیگر بازیگران گپ بزند، همراه دستیارش و پشت درهای بسته؛ دیالوگهایش را حفظ میکرد که خیلی هم زیاد بودند یا روی نقشش کار میکرد. او بهتر از خیلی از ماها میدانست چطور از وقتش استفاده کند. وقتی جلوی دوربین قرار میگرفت؛ کاملاً آماده بود ومیدانست باید چه بکند. بازیاش آن قدر طبیعی بود که نمیتوانستی بگویی که جیمی دارد در زندگی واقعی حرف میزند یا دارد در یک فیلم بازی میکند.
بن گازارا
من به بازیگرانی که سر تمرینها تند و تند حرف میزنند و برای تکالیفشان هیچ یادداشتی برنمیدارند؛ اعتماد ندارم.
کنستانتین استانیسلافسکی
بازی در فیلم نامعمولترین کاری است که میشود انجام داد. دور وبر شما را تکنسینها گرفتهاند؛ از تداوم حس خبری نیست و شما تکههای کوچکی را بایستی بازی کنید...آنچه در فیلمها همه دنبالش هستند؛ ایجاد لحظات است نه نقش یا شخصیتپردازی و نه چیزی که شما قرا است به نقش اضافه کنید. شما لحظاتی را به وجود میآورید که حس باورپذیری ایجاد میکنند.
جیمز استیوارت