نگاهی به نسبتهای سینما و آموزش
1-سینما چه نسبتی با آموزش دارد؟ آیا با استفاده از سینما و قدرت بالقوهاش برای باورپذیری در میان مخاطبان، میتوان زندگی بهتری داشت؟ نخستین نکتهای که در تحلیلهای مختلف پیرامون نقش سینما و فیلم در زندگی، از قلم میافتد؛ این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم سینما یک کلاس درس است. سینما در هر فیلمی که تماشا میکنیم (واقعاً تفاوتی ندارد فیلم مستند باشد یا داستانی) به طور غیر مستقیم از ما میخواهد که با جهانش همذاتپنداری کنیم. همین همذاتپنداری معادل آموزش دیدن از فیلم و جهان آن است. راه دور نرویم. تأثیر سینما در اشکال مختلف زندگی مخاطبان انکارناپذیر است. از نحوة پوشش گرفته تا علایق و سلایق ستارگان فیلمها که در شئونات زندگی روزمره مورد استفاده قرار میگیرند. سینما یک الگوی رفتاری نیز ایجاد میکند و به طور غیر مستقیم از مخاطبانش می خواهد که«به راه آن بروند»
2-سینمای آموزشی که بر خلاف سینمای داستانی مایل است به شکلی بیواسطه بر مخاطبانش اثر بگذارد، با استفاده از چه عناصری میتواند «مستقیمگویی» کند بی آنکه دلزدگی و ملال در مخاطب خود ایجاد کند. این امری است که گاهی در میان بحثهای متنوع پیرامون سینمای آموزشی مورد غفلت قرار می گیرد. چرا که متولیان و دستاندرکاران اعتقاد دارند که در یک اثر آموزشی آنچه اولویت دارد، رساندن پیام یک اثر آموزشی به ذهن و زبان مخاطب است. بنابراین در برخی از آثاری که در این زمینهها تولید میشوند؛ آنچه مورد توجه قرار نمیگیرد، فرم و ساختاری است که یک اثر آموزشی باید داشته باشد. «چگونه گفتن» در موارد بسیاری همان «چه گفتن» است. ایجاد تعامل میان دستاندرکاران ساخت یک فیلم آموزشی با کارشناسان چنین اموری، امری تام است و باید مورد توجه واقع شود. در میان انواع مختلفی از فیلمهای آموزشی که برای مخاطبان کودک ساخته شدهاند؛ پارهای چنین تعاملهایی را در خود داشته اند و همین که پس از سالها که از ساخت یک اثر میگذرد؛ همچنان در یک نوشته به آن اشاره میشود نشاندهندة آن است که اثاری از این دست در این امر موفق بودهاند.
3-یکی از فیلمهای آموزشی که سالها پیش از تلویزیون به نمایش درآمد و همچنان اثرگذاری خودش را حفظ کرده، «دندان درد» ساختة عباس کیارستمی است. در واقع هر آن چه که در مقام تبیین تئوریک همسان بودن یک اثر آموزشی با دیدگاهها و پسند مخاطب و پذیرش یک اثر آموزشی در نزد مخاطب میتوان بر روی کاغذ آورد گفت عملاً در این فیلم کوتاه به چشم میخورد. گفتنی است که آنچه در مورد این فیلم خواهیم گفت، همچنان بر اساس حافظة ذهنی است. این خود نیز نشان می دهد که یک یا دوباره دیدن یک اثر آموزشی چگونه میتواند مانا باشد. فیلم با استفاده از یک خط روایی ناپیدا به عدم رعایت بهداشت دهان و دندان در میان کودکان میپردازد. فیلم با معرفی مستقیم قهرمان، او را به مخاطب میشناساند. حضورش در کلاس و بازی با همکلاسها، مسواک نزدنهایش و تبعات ناشی از آن. دندان درد و بستن یک پارچه به دور صورت. اشاره به داشتن دندان مصنوعی پدر قهرمان فیلم. غیبت او از کلاس و سرانجام در میزانسنی خلاقه همین قهرمان را در درمانگاه دندانپزشکی میبینیم. مشکل او «واقعی» است. دندانش واقعاً درد میکند. این همذاتپنداری نهایی تیر خلاص را به عدم باور ما به عنوان مخاطب شلیک میکند. ما باور میکنیم که مسواک نزدن میتواند کاری کند که اشک یک کودک دربیاید.
4- به نظر میرسد این دیدگاه منطقی به نظر می رسد که فیلمهای آموزشی بایستی برای گروههای سنی مشخصی ساخته شوند. مهمترین دلیلش را باید در نحوة ارائه و باور پذیری مخاطبان دانست. گروههای سنی کودک و نوجوان به این دلیل بهترین مخاطبان این آثارند که واقعیت نزد آنها آنچیزی است که تماشا میکنند. به عبارت دیگر این توانایی در میان مخاطبانی با این سن و سال قابل جستجو نیست که با استنتاج و تفسیر آنچه می بینند، دست به معناسازی بزنند. آنها واقعیت را بی واسطه دریافت میکنند. شاید برای همین است که فیلم سازی برای این گروه سنی یکی از پرمخاطرهترین کارها است. در این سنین و به دلیل رشد عقلی و احساسی این دسته از مخاطبان است که فرهنگسازیها نهادینه میشود. به زبان دیگر اگر قرار است چیزی در ناخودآگاه این مخاطبان برای همیشه حک شود؛ این فرصت سنی، بهترین فرصت است.
5- اکنون پرسشی بنیادین در ذهن شکل میگیرد که آیا بر اساس آنچه در گزارة چهارم گفته شد، نباید فیلمهای آموزشی برای مخاطبان بزرگسال تولید کرد؟ در موارد بسیاری شاهد چنین آثار آموزشی در جهان هستیم. فیلمهای مختلفی در مورد مسائل علمی ساخته شده و میشوند که مخاطبان آنها بزرگسالان هستند. پس از اشاره به دشواریهایی که در مورد ساخت فیلم آموزشی برای مخاطبان کودک و نوجوان وجود دارد؛ اکنون باید به دشواری دیگری نیز اشاره شود که در تولید فیلم آموزشی برای مخاطبان بزرگسال وجود دارد. ذهن آنهایی که از مراحل مختلف سنی عبور کرده و اکنون بزرگسال نامیده میشوند؛ اکنون شکلیافته است. چنین ذهنی هر آنچه را در قالب علم ارائه می شود؛ به سادگی نمیتواند بپذیرد. چند و چون در ارائة دادههای مبتنی بر یافتههای علمی؛ دلمشغولی ذهنهایی است که از سادهباوری (نه لزوماً سادهاندیشی) دوران کودکی و نوجوانی فاصله گرفته است. حوزههای گوناگونی وجود دارد که در آنها می توان برای مخاطبان بزرگسال فیلم آموزشی ساخت. از مبانی زندگی روزمره گرفته تا مفاهیم پیچیدهای که ذهن با آنها درگیر است (از بعد روانشناسانه، جامعهشناسانه، فلسفی و...) حوزهاییاند که فیلم آموزشی امکان مانور در آنها را دارد.
6-جشنواره رشد هر ساله برای مخاطبان سینمای آموزشی فرصت مناسبی ایجاد میکند تا با آثار گوناگون در این زمینه آشنا شود. اما پرسش اصلی در این میان این است که پس از برگزاری جشنواره چه بر سر این فیلمها خواهد آمد؟ این فیلمها در کجا به نمایش در خواهند آمد؟ ایا به انبارها برده شده و خاک خواهند خورد؟ آیا تلویزیون آنها را نمایش میدهد؟ آیا مرکزی همیشگی برای نمایش منظم این فیلمها وجود دارد؟ آیا اینفیلمها در مدارس به نمایش در میآیند؟ اینها پرسشهایی است که روابط عمومی جشنواره باید به آنها پاسخ دهد. و سرانجام این که چرا متولیان امر کاری نمیکنند که این فیلمها در گسترة وسیعی به دست مخاطبان برسند؟ اکنون که بازار نمایش خانگی میرود که جایگاه خودش را در میان مخاطبان پیدا کند، ایا این امکان وجود ندارد که پارهای از این آثار آموزشی به چنین بازاری راه پیدا کنند؟ تا آنجا که می دانم تا به حال چنین پیشنهادی ارائه نشده است. تاکنون کسی به این فکر نکرده که میشود فیلم آموزشی را به بازار نمایش خانگی فرستاد. در صورتی که این فیلمها برای مخاطبان جذابیت داشته باشند (به زبان سادهتر ساختی دم دستی نداشته باشند) باید بدانیم که راه خود به خانهها را پیدا خواهند کرد. اگر زمانی چنین اتفاقی افتاد، لطفاً حق مؤلف را در مورد نگارنده رعایت کنید. دنیا را چه دیدید شاید نام او در تاریخ سینمای آموزشی در کشورمان ثبت شود!