گویه هایی در باب بازیگری (2)
بهترین تعریف بازیگری را از جرج برنز شنیدم... او میگفت...مهمترین نکته در بازیگری این است که روراست باشید. اگر بتوانید وانمود کنید که روراست هستید؛ شما بازیگرید.
-جک لمون
بازیگری یعنی صادقانه زندگی کردن در شرایطی که واقعی نیست
-سنفورد مایزنر
بازیگری نوعی اعتراف کردن است
-تالالو بنکهد
بازیگری یعنی گوش سپردن. من به عنوان بازیگر بهتر است بیش از زندگی واقعیام گوشهایم را باز نگه دارم
-سام راکول
به نظر من بازیگری از تمام هنرهای دیگر ذهنیتر و به شدت جدا است. همواره بازیگر هم در تمرین و هم در اجرا حضور جمع زیادی را تجربه میکند. حضور این همه آدم برای پیشرفت در بازیگری حیاتی است. آنها مانند بوم نقاشیاند که دلتان میخواهد چهرهای را که در ذهن مجسم کردهاید؛ روی این بومها نقاشی کنید.
-جان گلیگاد
در فیلم 60 دقیقه خانم بازیگر سرشناسی را دیدم که از او خواستند گریه کند و او هم گریه کرد. او به پهنای صورت اشک میریخت. از آن به بعد هرگز باورش نکردم...این کاری که او کرد هیچ ربطی به بازیگری نداشت.
-لیو اولمن
بازیگری کاری است که مردم از صبح تا شب انجام میدهند اما خیال میکنند از عهدهاش بر نمیآیند.
-مارلون براندو
بازیگری آدم را به وحشت میاندازد و رنجآور است با این حال آدم را سرِ کیف میآورد و به لحاظ عاطفی رهایی بخش است
-جودی فاستر
بازیگری چیزی را برآورده میکند که هیچ وقت قرار نیست برآورده شود. هیچ وقت در واقعیت آن طور که میخواهیم نیستیم. در بازیگری همیشه چیزی هست که به آن امید داشته باشیم.
-گلندا جکسن
بازیگری حقیقتاً شیوة من برای جستجوی روح بشری و همزمان سرگرم شدن با آن است
-مریل استریپ
بازیگری توانایی رویا دیدن بر اساس نشانهها است
-رالف ریچاردسن
من آدم خودنمایی بودم. همة بازیگری یعنی همین...یعنی خودنمایی.
-مورگان فریمن
بازیگری اصلاً کار شاقی نیست. یادتان نمیآید؟ شرلی تمپل در 4 سالگی بازیگر بود.
-کاترین هپبورن
بدون این که اصلاً سابقة بازیگری داشته باشم؛ پرتاب شدم به درون حرفة بازیگری و باید دست و پا میزدم تا گلیم خودم را از آب بیرون بکشم. تجربة دردناکی بود. انگار پریدی وسط آب و نمیدانی چطور باید شنا کرد. کسی هم قرار نیست کمکت کند. یک روزی از جیمز کاگنی پرسیدم «بازیگری چیست؟» او گفت «نمیدانم. تنها چیزی که میتوانم بگویم همین است» به نظر من این پند فوقالعادهای بود. نکتة مهمی است. حرف ندارد.
-الیویا دوهاویلند
بازیگری توانایی واکنش نشان دادن به محرکهای خیالی است و عناصر اصلی آن دو چیز هستند: حساسیت بیش از حد و نامعمول و هوش خارقالعاده. این دومی را از درون هیچ کتابی نمیشود آموخت؛ جز این که بتوان طرز کار روح بشری را درک کرد. معضلات اساسی در بازیگری این است که آیا بازیگر «حس میکند» یا صرفاً ادا در میآورد؟ آیا طبیعی حرف میزند یا از فن بیان استفاده میکند؟ طبیعی یعنی چی؟ و غیره. اینها به اندازة خود بازیگری قدمت دارند. این چیزها ناشی از نهضت واقعگرایی نیستند؛ بلکه به ماهیت روند بازیگری ربط دارند.
-لی استراسبرگ
مصاحبهکننده: راز بازی بزرگ چیست؟
رابرت دونیرو: رازی وجود ندارد. بازیات را بکن.
مصاحبهکننده: حتماً باید چیز بیشتری وجود داشته باشد.
رابرت دونیرو: هیچ وقت چیزی را به دیگران نشان نده. مردم سعی نمیکنند احساساتشان را نشان دهند، سعی میکنند پنهانشان کنند.
در فیلمنامهای که خوب نوشته شده باشد؛ چیزهایی که بازیگران به هم میگویند-یعنی دیالوگها- همانی است که شخصیت دوست دارد آشکار شود و دلش میخواهد آن را با دیگری درمیان بگذارد. 90 درصد از آنچه یک شخصیت دلش نمیخواهد به دیگری بگوید؛ همانهایی است که در زندگی من به عنوان بازیگر رخ داده است.
-مارتین لاندئو
بازیگری اکسیر با عظمتی است. من میتوانم هر چه بدبختی و بیچارگی را که در زندگی واقعی رخ میدهد؛ با استفاده از بازیگری به چیزی آرامشبخش و عالی تبدیل کنم.
-درِک یاکوبی
مانند همة بازیگران هر بار که کار میکنم؛ نیمة سیاه وجودم را آشکار میسازم. نیمة سیاه یعنی تمام درد، شرمساری، خشم، طغیان و خلاقیتی که در وجودم دارم.
-جان کیوزاک
بازیگری کاری کودکانه است. برای این خوب بازی کنید و خودتان را رها کنید؛ باید مانند کودکان باشید. با این که شخصیت آنها دارد شکل میگیرد و رشد میکنند اما وقتی احمق به نظر میرسند یا حس حماقت بهشان دست میدهد؛ هیچ حسی ندارند و هیچ قضاوتی در مورد خودشان نمیکنند.
-لارنس فیشبرن
بازیگری به شدت اصالت دارد. اصلاً لازم نیست هنگام بازیگری؛ همانطوری باشی که در زندگی واقعی هستی. بازیگری مانند درامی است که فشرده شده است. در طول دو ساعت لحظات دلپذیری خواهی داشت. شعور و احساسات تو قرار است در این مدت بسط پیدا کنند.
-سام راکول
بازیگری یعنی نحقیق و بررسی همه چیز و سپس کنار گذاشتن آنها و تصور کردن زندگی یک فرد از درون به سوی بیرون. بخشی از وجود من دوست دارد یک بچه باشد که کلاه کوچکی سرش میگذارد و شبها به گربهها غذا میدهد و به طرز قانع کننده و درخشانی نقش یک شاهزادة باستانی را بازی میکند. هنگام بازیگری، چیزی را از وجودتان بیرون میکشید که ممکن است آشکار نباشد.
-رالف فاینس
چندان دوست ندارم در مورد کاری حرف بزنم... که بعد از تمام شدنش انگار انجامش ندادهام. منظورم این است که وقتی دزدان برمیگردند خانه، گمان نکنم بگویند: «عزیزم، امروز باورنکردنیترین جیببری همة عمرم را انجام دادم!»
-جان مالکوویچ
- · بازیگر کیست؟
بازیگر همان قهرمان اگزیستانسیالیستی ایدهآل کامو است؛ چون اگر فرض کنیم زندگی پوچ است و فقط مهم است که هر چه بیشتر زندگی سرشاری داشته باشیم؛ هر کسی که چندین بار زندگی کرده باشد؛ در موقعیتی بهتری قرار دارد تا آن که فقط یک بار زندگی کرده است.
-جک نیکلسن
سه نوع بازیگر وجود دارد. یکی بازیگری که برای دل خودش بازی میکند؛ یا بازیگری که برای تماشاگر بازی میکند و یا بازیگری که برای بازیگران دیگر بازی میکند. بازیگری که برای بازیگران دیگر بازی میکند؛ تنها فردی است که میتوان او را بازیگر نامید.... کسی که به خاطر تماشاگر بازی میکند؛ دستکم دارد برای کسی غیر خودش بازی میکند و آن که برای دل خودش بازی میکند؛ بازیگر نیست
-منتسب به میخاییل چخوف (بازیگر سرشناس روسی)
بازیگران کسانیاند که در کودکی به خوبی میتوانستند «بیا وانمود کنیم» را بازی کنند و الان بهشان پول میدهند تا همین کار را بکنند.
-مایکل.جی فاکس
هنرمندان تنها اشرافزادههای واقعی هستند.
-راد استایگر
بازیگران گاوند.
-سر آلفرد هیچکاک
بازیگر فردی است که تنها وقتی به دیگری توجه میکند که حرفی چیزی دربارهاش بگوید.
-مارلون براندو
یک چیز است که فراتر از تمام چیزهای دیگر است: چشمان یک بازیگر. اگر نگاه میکند، نگاهش خاص است. او نگاه عامیانهای ندارد... او بایستی بیاموزد که میان رنگهای سرخی که با هم فرق دارند؛ تفاوت قائل شود: رنگ سرخ یک اتومبیل مسابقه با یک گیاه سرخرنگ خاص و سرخی خون فرق دارد. اینها سه چیز متفاوتند.
-استلا آدلر
از نظر اجتماع من آدم نجوشی هستم. مردم میترسند مرا به خانهشان دعوت کنند...بازیگران همیشه محبوبند چون خیلی مردم دار هستند. من نیستم. من بیادبترین آدم روی زمین هستم...من هیچ وقت به این فکر نمیکنم که سیگار یک خانم محترم را برایش روشن کنم. گاهی وقتی خانمی دارد خداحافظی میکند؛ از جایم بلند میشوم... نمیدام برای چه باید مثل بازیگران دیگر رفتار کنم. آیا چون بازیگر هستم و باید فکر کنم بازیگران تافتة جدابافته هستند؟ نه. اگر پیش پای خانم فلانی بلند میشوم برای این است که من آدمیام با الگوی خاص زندگی خودم که حق دارم چنین الگویی را پیاده کنم.
-همفری بوگارت
یک بازیگر به لحاظ جسمی و روحی بایستی بیش از دیگران آمادگی داشته باشد چون وقتی خود را در اختیار نقشی قرار دهد که دارد بازیاش میکند؛ شور و اشتیاق، ترسها و جوش و خروش خودش را وارد کار میکند و مسائل روانی انسانها را میآموزد. او یاد میگیرد که با خودش روبهرو شود و چیزی را از خود پنهان نکند. به این ترتیب کنجکاوی سیریناپذیری نسبت به شرایط بشری در او ایجاد میشود.
-یوتا هاگن
همان طور که جولیا رابرتز میگوید «ما بازیگران آدمهایی عادی هستیم که شغلی غیر عادی داریم»
-دنزل واشنگتن
همان قدر که یک پیکر تراش میکل آنژ را قبول دارد و یک نقاش رافائل و یک موسیقیدان بتهوون را؛ همان اندازه نیز بایستی بازیگران را داخل آدم حساب کرد. تمام این هنرمندان دارای بینش و بصیرتی هستند که راهنمای آنها است و من به عنوان بازیگر میدانم که میروم روی صحنه و خودمم را درحال کار میبینم اما بیش از آن که تشویقم کنند، محکومم میکنند و میدانم باید خیلی از اشتباهاتی را تصحیح کنم که از دست منتقدان در رفته است. اما با خطاهای من مانند خطاهای مجسمه ساز، نقاش و یا موسیقیدان رفتار نمیشود.
-ادوین بوث
بازیگران همیشه میگویند به جای این که برویم روح و روان خود را درمان کنیم؛ فیلم بازی میکنیم و آخرش کلی چیز در مورد خودمان دسگیرمان میشود.
-مونیکا بلوچی
بازیگران کارگران فصلیاند. هر جایی که کار باشد؛ ما هم میرویم همان جا.
-کارل مالدن
بازیگر صرفاً یک تجربه گرای خام و نپخته است، یک کارورز که غریزهای گنگ و مبهم راهنماییاش میکند
-آنتوان آرتو
به نظر من یک بازیگر بایستی به یک چیز علاقه داشته باشد و آن نقش است. اگر نقش مرا به هیجان بیاورد هر جایی باشد بازیاش میکنم. میخواهد توی فیلم باشد یا تلویزیون، توی رادیو یا روی صحنه. دلیلش این است که من بازیگرم. این کار من است.
-راد استایگر
در صنعت فیلمسازی بازیگران از همه بهترند. آدم دلش میخواهد بیش از همه از آنها استفاده کند. این را زمانی بیشتر درک میکنم که خودم کارگردانی میکنم. بازیگری سختترین کار در فیلمسازی است. شما مجبورید بر اساس تجربههای شخصیتان جهانی را درون خودتان خلق کنید و در تمام مدتی که دیگران مشغول عوض کردن لامپها و جابجایی وسایل فیلمبرداریاند؛ این دنیا را نگه دارید و از دستش ندهید. به نظر من در درون یک بازیگر روحیة بخشندگی و سخاوت نهفته است.
-شان پن
خیلیها خیال میکنند بازیگران ساده لوح هستند و فقط بلدند نوشتههای فرد دیگری را از حفظ بخوانند و هیچ چیزی از خودشان ندارند بگویند. من این را فهمیدهام که بازیگران آدمهایی باهوش و چند وجهیاند. من از حضور این همه استعدادهای مختلف در صنعت سرگرمی سازی حیرت میکنم.
-کرک داگلاس
یکی از من پرسید چرا گفتهام اسپنسر تریسی مثل یک سیب زمینی پخته شده بود. چون به نظرم او به عنوان یک بازیگر خیلی ساده کار میکرد. مثل این بود دارد با پوست بازی میکند. وقتی پخته میشد آمادة خوردن بود.
-کاترین هپبورن
- · چرا بازی میکنیم؟
یکی میگفت «خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم وقتی دیدم اصلاً دلت نمیخواست بازیگر سینما بشوی» من گفتم «همة آدمهای دنیا دوست دارند بازیگر سینما بشوند»
-ریپ تورن
در 18 سالگی، شش ماهی کنترلچی سینما بودم. اولین فیلمی که آن جا دیدمبعدازظهر نحس بود. سعی میکردم تا آنجا که امکانش فیلم را بارها ببینم. به خاطر نوع کارم دائماً بخشهایی از فیلم را میدیدم. بی وقفه چهل باری فیلم را دیدم. اما حافظهام آن قدر بد است که هیچ وقت دیالوگهای آن را حفظ نکردم. الان هم گاهی اگر تلویزیون آن را نشان دهد، مینشینم و تماشایش میکنم چون این فیلم بود که مرا به سوی بازیگری کشاند.
-استیو بوشمی
حدود شانزده سال داشتم که معلم بازیگری از من پرسید برای چه میخواهی بازیگر شوی؟ گفتم، راستش نمیدانم. او گفت...برای این که خودت را بیان کنی. من هم گفتم خب، این جواب مناسبی ببرای این سؤال هست.
-رابرت دونیرو
بازیگری اولین کاری بود که به دردم خورد و بی دردسر تسلیمش شدم.
-میشل فایفر
وقتی بچه هستیم و با اسباب بازیها بازی میکنیم یا وانمود میکنیم جای فرد دیگری هستیم؛ این کار را برای سرگرمی انجام میدهیم و هیچ انگیزة پنهانی پشت این کارمان وجود ندارد. برای همین مردم جذب کارهای نمایشی میشوند تا همان سرگرمی دوران کودکی را ادامه دهند. من همیشه به بازیگران گروهمان میگویم که ما دور هم جمع شدهایم تا تماشاگران را سرگرم کنیم و باعث تفریحشان بشویم. همهاش همین است: سرگرم شدن.
-کارول برنت
زمانی که شروع به بازیگری کردم، کاملاً میدانستم آیندة ممن از چه قرار خواهد بود. اگر خیلی خوش شانس بودم وارد کار تئاتر میشدم و اگر آنجا کارم را خوب انجام میدادم و همچنان آدم خوش شانسی بودم؛ ممکن بود نقشهای کلاسیکی نصیبم بشود. اگر کار را جدی میگرفتی میتوانستی موفق شوی. ولی من رازی سر به مهر و نابخشودنی داشتم. من مکانی در آفتاب را دیده بودم. از اینجا تا ابدیت را دیده بودم.دربارانداز، اتوبوسی به نام هوس...شب شکارچی را تماشا کرده بودم. همینطورارتباط فرانسوی، خیابانهای شهر، رانندة تاکسی، گاو خشمگین و پدرخوانده را دیده بودم. آرزوی پنهان من، یا آرزوی بزرگ من این بود که چنین نقشهایی بازی کنم. زمانی که پایم را به این حرفه گذاشتم، میدانستم چنین نقشهایی به من نخواهند داد ولی اگر امکانش فراهم میشد دلم میخواست من هم سهمی در این مسیر داشته باشم. خیلی سپاسگزارم که به من اجازه داده شد تا شانس انجام چنین کاری را داشته باشم.
-دانیل.دی لوییس
این را فهمیدهام که بازیگری برایم مانند ویروس بوده است. درونم رشد میکند و قویتر میشود و مرا از پای میاندازد و با نیرویی فراوان از درون وجودم بیرون میزند.
-اندی گارسیا
ما نقش آدمهایدیگر را بازی میکنیم چون از خودمان بدمان میآید.غیر از این است؟
-ریچارد گیر
انگار همة ما در درام زندگی واقعیمان، نقش بازی میکنیم. درامهایی که نه تنها ستاره و نقش اول آنهاییم بلکه نویسندة آنها نیز هستیم. هر یک از ما نویسنده و بازیگر اصلی یک سرگرمی هستیم که به آن میگوییم «زندگی من»
-شرلی مکلین
پی بردم تنها راه برای این که بتوانم از عهدة زندگی بربیایم؛ این است که خودم را از آداب و رسوم اجتماعی و روال روزمرة زندگی کنار بکشم. برای همین بازیگر شدم.
-جرومی آیرونز
هیچ توجهی؛ هرچند شایسته، نمیتواند بازیگر را راضی کند. هیچ تشویقی به اندازة کافی طولانی نیست. در انتهای یک مهمانی؛ هر چند پر همهمه و شلوغ؛ بخشی از غرور و خودبینی یک بازیگر بایستی به حرف بیاید و بپرسد «چرا به تشویق کردن من ادامه نمیدهید؟»
-سر مایکل ردگریو
چیزی که درمورد خودم به عنوان یک بازیگر میدانم و این که چرا به بازیگری ادامه میدهم این است که: اگر نقاشی بلد بودم، نقاش میشدم.اگر بلد بودم مجسمه بسازم، مجسمه سازی میکردم یا هر شکل هنری که بتوانم با کمک آن خودم را بیان کنم، انجام میدادم. در بازیگری سعی من این است که چیزی از درون خودم بیرون بکشم. سعی میکنم خودم را خلاقانه بیان کنم. همچنان دارم یاد میگیرم که چگونه بازی کنم. همچنان دارم یاد میگیرم که چگونه یک بازیگر باشم. اشتباهاتم را از هر فیلمی که در آن باز میکنم؛ یاد میگیرم.
-بروس ویلیس
وقتی بچه بودم خیلی تحت تأثیر فیلمها قرار میگرفتم. آنها شیوة فکردن به مسائل را به من یاد میدادند. به نظر من این امر در مورد همه صدق میکند. همه میروند سینما تا سرگرم شده و تحت تأثیر قرار بگیرند.
-براد پیت
برای این که به معنای واقعی کلمه هنرمند باشیم؛ لازم است خودمان را در معرض نمایش قرار دهیم. نمیشود بگویید به من نگاه نکنید. من دارم خودم را بیرون میریزم. اگر قرار باشد هر چه در چنته دارید رو کنید؛ بایستی به طور کامل این کار را انجام دهید. هیچ کسی به شما اعتنا نمیکند مگر این که از مسیرتان خارج شوید و بگویید...به من نگاه کنید! این یک ویژگی زشت است که از دوران کودکی ما سرچشمه میگیرد. وقتی بچه هستیم کاری میکنیم که حواس همه به ما باشد و به ما بیش از دیگران توجهکنند.
-دانیل گرگ
دقیقاً یادم نیست...گمانم هشت سالم بود که جذب بازیگری شدم. یک کارهایی توی مدرسه میکردم و بچهها خوششان میآمد. حرفهای بامزهای میزدم. هیچ استعداد خاصی برای این کارها نداشتم اما کارم مورد توجه واقع میشد. تا دوران جوانی به این کارم ادامه میدادم اما ناگهان از این کارهایی که ربطی به بازیگری نداشت، دست کشیدم. فهمیدم عاشق بازیگری شدهام.
-جک لمون
در مدرسه دیگر آلفردو نبودم. یعنی بچهای که اضافه وزن داشت و پدرش آدم ناامیدی بود و تمام هم و غم مادرش این بود که غذا درست کند و به امور خانه بپردازد. در مدرسه من فرِِد (fred) بودم و مهمتر این که میتوانستم وانمود کنم خانوادة درجه یکی دارم.
-آلفردو مولینا
وقتی بچه بودم نه مرا تحویل میگرفتند و نه به حرفم گوش میدادند. هیچ کسی مرا جدی نمیگرفت. نمیتوانستم شمرده شمرده حرف بزنم. یک معجزه بود که از آن موقعیت ناگوار درآمدم. برای همین به آن بچه افتخار میکنم و به آن نوایی که در درونم میگفت: «آنها حرفهایم را خواهند شنید و مرا خواهند دید و کسی حرفم را قطع نمیکند. کاری میکنم نتوانند حرفم را قطع کنند»
- بن کینگزلی
هیچ تضمینی در بازیگری وجود دارد و همین آن را در نظرم عالی جلوه میدهد. هیچ گذشته و آیندهای در آن معنا ندارد. شما نمیتوانید به آخرین نقشی که بازی کردهاید، متکی باشید. چون لزوماً تضمین نمیکند که کار بعدی را به شما پیشنهاد بدهند. خواندن درس بازیگری شبیه به خواندن درس زندگی است.
-جک نیکلسن
عادت داشتم توی مغازهای در برادوی بنشینم و از توی پنجره به مردمی که در رفت و آمدند؛ نگاه کنم. پیش از آن که از جلوی چشمم ناپدید شوند، شاید دو یا سه ثانیه وقت داشتم نگاهشان کنم...در همان زمان کوتاه، به صورتشان دقت میکردم، به شیوة تکان دادن سرهایشان و تکان دادن بازوهایشان. سعی میکردم غرق در این شوم که بدانم آنها کی هستند. کارشان چیست؟ سرگذشت آنها چه بوده؟ ازدواج کردهاند؟ رنج میبرند؟ یا عاشقند؟... از همان بچهگی به این چیزها علاقه داشتم. خیلی دلم میخواست خصوصیاتی را درمورد مردم بدانم؛ حدس بزنم و تشخیص بدهم که خودشان از آنها خبر نداشتند.
-مارلون براندو
من به تدریج شخصیتی را خلق کردم که دلم میخواست باشم و بالاخره به همان شخص بدل شدم.
-کری گرانت
از 8 یا 9 سالگی صحنههایی برای خودم خلق میکردم و نقش همه را هم خودم بازی میکردم. نقش کسانی که معمولاً آنها را میشناختم.
-جیسکا لنگ
یادم هست موقعی که جوان بودم به تماشای مرگ دستفروش با بازی لی.جی کاب رفتم. وقتی نمایش تمام شد، کسی از جایش تکان نخورد و فقط صدای فینفین به گوش میرسید. این اثبات بینظیر قدرتی بود که تئاتر دارد. من هیچ وقت این را فراموش نکردم. هیچ وقت.
-لسلی نیلسن
چیزی که در دوران کودکی خیلی روی نگاهم به دنیا اثر گذاشت؛ احتمالاً فیلمهایی است که متدرم مرا به تماشای آنها میبرد. وقتی مادرم از سر کار به خانه برمیگشت؛ مرا با خودش به سینما میبرد. این راهی بود تا از خانه بیرون بزند و مرا با خودش ببرد. وقتی به خانه بر میگشتیم؛ من نقش تمام آدمهای فیلم را بازی میکردم. این کار در بازیگر شدنم تأثیر زیادی داشت.
-آل پاچینو
من یک مجری نیستم. دوست ندارم جست بزنم روی صحنه و بگویم «بهم نگاه کنید! من رنه هستم! نظرتون چیه؟» این کار من نیست. کاری که من انجام میدهم خیلی فرق میکند. اگر بخواهم چیزی را بیان کنم، از طریق فیلتر یک شخصیت این کا را میکنم. برای همین هیچوقت حس نمیکنم که خودم را در معرض نمایش گذاشتهام.
-رنه زلوگر
اولین باری که تست بازیگری دادم؛ آن نقش را از دست دادم اما به طور ناگهانی متوجه شدم اتفاقی که در آن اتاق افتاده همانی بوده که من میخواستم. رفتم کلاسهای بازیگری که 4 یا 5 روز در هفته بود. همین قدر هم برایم کافی نبود.
-کوین کاستنر
همة ما درونمان دو بشکه داریم. از بشکة اولی عصارههایی تراوش میشود که ماحصل معضلات ما هستند. این بشکة روان رنجوری است اما دقیقاً در کنار بشکة اول؛ بشکة دیگری هست که معضلات بشکة اول با استفاده از خاصیت اسمزی به درون آن نشت میکنند و به طرزی معجزهآسا که نمیدانیم دقیقاً چطور رخ میدهد؛ این عصارهها به تواناییهایی مانند نقاشی کردن، نواختن ساز و بازیگری تبدیل میشوند. پس اساساً استعداد و قریحة ما ناشی از معضلات تغییر یافتة ما است.
-سنفورد مایزنر
بزرگترین ارمغان بشریت این است که ما میتوانیم با یکدیگر همدلی داشته باشیم. همه میتوانیم یکدیگر را فراخوانده و ارتباطی اسرارآمیز با هم برقرار کنیم. اگر امیدی نسبت به آینده در ما وجود داشته باشد؛در همین مسأله نهفته است. بازیگران میتوانند کاری کنند که دلها یکدیگر را فرا بخوانند. آن میتوانند کاری کنند که احساس ما رشد کند. من میتوانم از درون خودم به دیگران زندگی ببخشم و خودم همچنان حس سرشارتری داشته باشم! من از درون چیزی بیرون میآیم که هر روز انجامش میدهم. این کاری است که بازیگر میتواند انجامش دهد.
-مریل استریپ
تمامی داستانهای بزرگی که در ادبیات وجود دارند به تنهایی میپردازند. بعضی وقتها این تنهایی به شکستن دل یکی مربوط میشود. گاهی به بیعدالتی و گاهی هم به تقدیر ربط پیدا میکند. شیوههای بیشماری برای پرداختن به این تنهایی وجود دارد. این داستانها به این دلیل اثر گذار هستند؛ چون برای بسیاری از ما ملموس هستند. میتوان هر چیزی را به مبارزه علیه ناامیدی بدل کرد چون هر یک از ما به عنوان جزیی از بشریت به نوعی با این مسأله درگیر هستیم. اما مبارزة من با تنهایی در سن 16 سالگی با مبارزهام در 27 سالگی و در 44 سالگی فرق دارد.
-تام هنکس
- · غلبه بر وحشت صحنه و ایجاد اعتماد به نفس در قریحهتان
همیشه خودم را وادار میکنم تا در ملاء عام کارهای احمقانهای انجام دهم. به این ترتیب بر خجالتی بودنم غلبه میکنم.
-ویل فرر
به عنوان یک فرد و به عنوان یک بازیگر به شدت کار میکنم تا با خجالتی بودن مبارزه کنم. به عنوان یک انسان وظیفة ما است که با دیگران بده بستان داشته باشیم. خجالتی بودن و کنارهگیری از دیگران عمل خودخواهانهای است.
-مایکل داگلاس
باید بر این فکر غلبه کرد که میگوید... بایستی رفتاری معقول داشت. چنین فکری شانس خارقالعاده بودن را از شما میگیرد و باعث میشود آدمی متوسط و معمولی باقی بمانید.
-یوتا هاگن
ماهیگیری را میشناختم که 48 ساعت در توفان شدید؛ حتی برای لحظهای سکان قایقش را رها نکرد و تا آخرین لحظه روی کار تمرکز داشت. موقعی که قایقش را به سلامت به بندر رساندند؛ به خودش اجازه داد تا از حال برود. چنین قدرتی و چنین توانایی غلبه بر وجود خویش، همان ویژگی بنیادینی است که هر هنرمندی بایستی داشته باشد.
-ریچارد بولسلاوسکی
همیشه میترسم چیزی را خراب کنم. این طور نیست که بگویم این یکی کارم را خراب کردم؛ اما توی کار بعدی جبران میکنم. هیچ وقت حس نکردهام که عاشق کارم هستم. بازیگری برایم ترس آور است.
-هیلاری سوانک
فکر کنم اساساً آدم درونگرایی باشم. همیشه برایم سخت بوده که کاری را جلوی دیگران انجام دهم. فکر نکنید مثلاً نمیتوانم پیش دیگران دوچرخه سواری کنم. نه! به موردش بستگی ندارد. حتی با وجود یک فیلمنامة دوست داشتنی و بازیگران و کارگردانهایی عالی؛ همیشه تنهایید.
-آدری هپبورن
پنهان نشوید. بیایید بیرون. همانی که هستید؛ باشید. این چیزی است که دلمان میخواهد ببینیم. پنهانیترین و لطیفترین بخش وجودتان را به ما عرضه کنید. ما از آن استقبال میکنیم.
-الن برستین
خدای من! نکند معنای واقعی کامل بودن؛ کامل نبودن باشد.
-گلدی هاون
به خودتان اعتماد داشته باشید، حس نکنید سرنوشت شما این بوده که دائماً شما را نخواهند: خودتان را رها کنید! باید حس کنید لیاقت موقعیتهای خیلی بزرگ را دارید... تاج روی سرتان است؛ نه کلاه بیسبال. هیچ کسی یک تاج را دور نمیاندازد.
-استلا آدلر
هنوز هم وقتی میخواهم یک صحنه را بازی کنم، یک جور حس وحشت نخستین اجرای یک نمایش را دارم، با این حال از چنین حسی خوشم میآید. یکی از دلایلی که هنوز توی این حرفهام، همین حس است. در کار ما همیشه خطری بیخ گوش هست. ممکن است به موقع سر کار حاضر نشوی و هنرپیشه نقش دوم هم نیستی که بیخیالش بشوی و قرار هم نیست که فقط انجام وظیفه کنی. هیجان هیچ کاری به اندازة هیجان بازیگری نیست. هیچ کاری.
-جین هاکمن
من خودم را یکی از بزرگترین بازیگران کشورم فرض میکنم. بهش اعتقاد دارم. مجبورم داشته باشم. نفس من به چنین عقیدهای نیاز دارد تا پیش برود.
-راد استایگر
اگر بار اول شکست خوردید؛ دوباره و دوباره و دوباره و دوباره و دوباره و دوباره و دوباره سعی کنید. (در 2007 و در سن 74 سالگی برای هشتمین بار نامزد دریافت جایزة بهترین بازیگر شد)
-پیتر اتول
اگر تنها آرزویتان بازیگری است پس باید دیوانهوار مسیر رسیدن به موفقیت را طی کنید؛ در غیر این صورت هرگز به مقصد نمیرسید. برای این که مسیر بسیار دشواری است. اما وقتی به انتهایش رسیدید؛ میبینید به زیباترین چیز در دنیا رسیدهاید.
-سوفیا لورن
به نظر من برای موفقیت در عرصة سینما یا باید مقدار متنابهی استعداد داشته باشید یا اندکی توانایی و یا مقدار متنابهی توانایی و اندکی استعداد.
-کلینت ایستوود
میل و کشش انجام یک کار تقریباً شاید مهمتر از استعداد انجام آن باشد. من این را در افرادی را دیدهام که واقعاً نیاز داشتند کاری را انجام دهند و آن را انجام دادهاند. شاید مثل دیگران استعداد نداشتهاند اما باید آن کار را انجام میدادند که دادهاند.
-آل پاچینو
وقتی میشنوم که دیگران میگویند هوشمندی در بازیگری مانع یک بازی خوب میشود؛ حالم بد میشود. چنین افرادی دنبال عروسکهای دستکشی هستند و نه بازیگر.
-ویلیام هارت
من مثل آهنی هستم که آب دیده شد. و همین هم باعث شده فراز و نشیب کارم را بتوانم تحمل کنم. چه دورانی را که کار برایم لذت داشت و چه دورانی که اصلاً کاری در کار نبود. چه نقشهایی که دوست داشتم بازی کنم و چه نقشهایی که مجبور بودم برای درآوردن نان خانواده یا سرپا نگه داشتن خودم به عنوان یک بازیگر، آنها را بازی کنم.
-بن گازارا
اگر قرار بود هر شب برای خودم به عنوان یک بازیگر دعا کنم؛ میگفتم: «خواهش میکنم هر روز بیشتر و بیشتر به من شجاعت و شجاعت و شجاعت عطا کن تا روی صحنه بروم و حقیقت را به نمایش بگذارم»
-دیوید ساچت
ما توی یک موشدانی و انتهای یک محلة فقیر نشین زندگی میکردیم و اسپاگتی میخوردیم. من از هر لحظة آن دوران لذت میبردم. دوستش داشتم چون میدانستم موفقیت روزی از راه خواهد رسید.
یادم هست که صاحب خانه من و زن و بچهام را از خانه انداخت بیرون. بچهام فقط 17 ماه داشت. رفتم ایالتی دیگر تا پدرم را ببینم. او هیچ وقت عروس و نوهاش را ندیده بود. آن دوران یکی از بدترین روزهای زندگیام بود. یکی از برادرهایم میگفت تو سربار خانواده هستی. من هم عصبانی میشدم و جواب میدادم یکی از همین روزها توی یک ساعت آن قدر پول در میآورم که تو نتوانی توی یکسال دربیاوری. میدانستم حرفم واقعیت داشت. نومید بودم بله. اما همیشه خودم را باور داشتم. به شدت به خودم ایمان داشتم.
مارتین شین
وقتی فردی موفق میشود؛ همیشه این حس وجود دارد که شانس در خانهاش را زده است. قطعاً شانس در این میان نقش داشته اما بایستی انرژی و عطش و میل به موفق شدن نیز وجود داشته باشد.
-فی داناوی
وقتی فیلمبرداری فیلمی آغاز میشود، از خودم میپرسم آیا واقعاً به دلیل شایستگیام در بازیگری است که اینجا هستم یا شانس آوردهام؟ به نظر من تمام آنهایی که دستی در هنر دارند؛ همیشه این را پنهانی از خود میپرسند.
-کاترین هپبورن
شما تنها کسی هستید که میتوانید بگویید آیا استعداد بازیگری دارید یا نه. قطعاً روز فر میرسد که با خودتان صادق باشید و بگویید «آره من استعدادشو دارم یا پیدا میکنم» یا «نه ندارم» نه والدین شما و نه منتقدان نمیتوانند کاری برایتان بکنند. وقتی به چنین نتایجی برسید؛ میدانید که دیگر جایی برای تردید باقی نمیماند. تردید یعنی «خب شاید این نقش مناسب من نیست». زمین و زمان هر روز دارند به شما میگویند که برای فلان نقش مناسب نیستید اما نمیدانند دلیلش چیست: «قدتان برای این نقش بلند است». بهتر است به روی خودتان بیاورید و بپذیرید که ممکن است از عهدة کاری برنیایید.
-جیمز ارل جونز